شما چقدر به خود ایمان دارید
معجزه باور شخصی و تاثیر آن بر موفقیت
شما چقدر به خود ایمان دارید؟
چقدر قضاوت دیگران روی شما تاثیر میگذارد؟
چند بار تاکنون از آنچه هستید و آنچه دارید، آن طور که باید، فقط به خاطر اینکه نگران قضاوت و باورنکردن دیگران بودهاید، دفاع نکردهاید؟
آیا دیگران از درون شما خبر دارند؟
آیا میدانید انگیزه درونی هیچکس را نمیتوان بهتر از خودش شناخت؟ اگر میخواهید انسان خلاق و متفاوتی باشید باید به این باور برسید که با دیگران تفاوت دارید؛ همانطور که نوک انگشت سبابه شما فقط متعلق به خود شماست. پس مغز، قلب، جرات، انرژی، انگیزه و توان شما هم متعلق به خود شماست.
اگر اجازه دهید دیگران شما را ارزیابی کنند یعنی شما با داشته دیگران میخواهید به اهداف خود دست یابید؛ پس اگر خودمان هستیم با داشتههای خودمان تصمیم بگیریم، برنامهریزی کنیم، گام برداریم، ریسک کنیم و به پیش برویم.
کسانی که نامشان ماندگار شده است از جمله افرادی هستند که اولین باورشان، باور به خود بوده است که ما از آنها گاهی اوقات در نوشته ها میخوانیم که:
او شخصی خود رای بود! او بسیار کلهشق بود! او با هرکسی مشورت نمیکرد! او انسان بسیار زورگویی بود! سختکوشی او همه را متعجب کرده بود!
شما چقدر به خود ایمان دارید
این جملات برای ما در زندگینامه انسانهای موفق، آشنا به نظر میرسند.
تفسیری که من از این جملات و توصیفات درباره انسانهای موفق میکنم این است که آنها چون به خود و تواناییهای خود باور داشتند، بی محابا، دیوانهوار و بدون توجه به هیاهوی اطراف خود به سمت جلو حرکت میکردند و به هیچ عنوان نگران قضاوت دیگران نبودند و همین رفتار آنها موجب میشود که دیگران درباره آنها چنین بگویند.
دیوید کاستیونز David Casstevens، یکی از خبرنگاران «اخبار صبح دالاس»، داستانی درباره فرانک سیمانسکی Frank Szymanski، بازیکنی که در دهه ۱۹۴۰ در تیم فوتبال نتردام در خط میانی بازی میکرد، دارد. داستان از این قرار است که روزی وی به عنوان شاهد در دادگاهی به جایگاه شهود احضار میشود و قاضی از او میپرسد:
«آیا شما امسال در تیم فوتبال نتردام بازی میکنید؟»
«بله، قربان.»
«در چه موقعیتی بازی میکنید؟»
«در خط میانی، قربان.»
«بازی شما چطور است؟»
سیمانسکی روی صندلی خود پیچوتاب میخورد، اما با قاطعیت هرچه تمامتر در جواب قاضی میگوید:
«قربان تیم فوتبال نتردام پیش از این هرگز بازیکنی به خوبی من در خط میانی نداشته است.»
فرانک لی هی (Frank Leahy)، سرمربی تیم فوتبال نتردام که در دادگاه حضور داشت، از شنیدن این جواب بسیار متعجب میشود. سیمانسکی همیشه و در همهحال شخصی فروتن و متواضع به نظر میرسید؛ به همین خاطر، وقتی جلسه دادگاه تمام میشود، او سیمانسکی را کناری کشیده و از او میپرسد به چه دلیل چنین جوابی به سوال قاضی داد؟
خون به صورت سیمانسکی میدود و میگوید:
«من از ابراز آن مطلب نفرت داشتم، اما فراموش نکنید که من در مقابل دادگاه سوگند یاد کرده بودم که از دیدگاه خودم چیزی جز حقیقت نگویم.»
نقطه اوج، جذاب و جالب این حکایت در دو سطر آخر است، آنجا که میگوید: «من در مقابل دادگاه سوگند یاد کرده بودم که از دیدگاه خودم چیزی جز حقیقت نگویم.»
حقیقت برای او آن انگیزه، باور و توانی بود که در خود میدید و باور داشت. درواقع آنچه ما درباره خودمان فکر میکنیم، به مراتب مهمتر از آن چیزی است که دیگران در مورد ما فکر میکنند. پس از خواندن این نوشتار برخیزید و با خودباوری قدم برداشتن در مسیر صعود به قلههایی را که در رویای خود دارید و خواب آنها را میبینید، آغاز کنید و اجازه ندهید هیچ مانعی شما را از فتح قلهها باز دارد.
یکی از بزرگترین موانعی که همواره انسانها را از پیشرفت باز میدارد همین مانع بزرگی است که در این نوشتار به آن پرداختیم؛ بنابراین لازم است تا راهکارهای عملی برای عبور از این مانع را پیدا کنیم:
در حوزه تخصصی خود حرف بزنید، اقدام کنید.
در عرصهای که تجربه و تخصص دارید، مدعی باشید.
جسارت مخالفت با آنچه حقیقت ندارد و با دانش و آگاهی شما تضاد دارد را داشته باشید.
به خودتان قول بدهید که هر جایی دیگران درست میگفتند و شما دچار اشتباه بودید، به شهامت بپذیرید.
برای مدعی بودن در حوزه کاری خود به خاطر داشته باشید که همواره باید دانش و توان خود را به روز نگه دارید.
یادگیری، تمرین و تغییر را سرلوحه امور خود قرار دهید تا دیگران جرات پیدا نکنند از شما انتقاد کنند یا شما را مورد قضاوت قرار دهند.
هوشمندانه انتقادها و قضاوتهای دیگران را بررسی کنید و اگر نکتهای کشف کردید، به سرعت جهت رفع آن نقص اقدام کنید.
همواره رو به جلو حرکت کنید؛ مثل خودرویی که در طوفان، بوران و باران از حرکت نمیایستد و به سمت مقصد میتازد.